کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : ریاضی یزدی     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفتعلن مفتعلن فاعلن     قالب شعر : مثنوی    

دست خدا پردۀ‌ شب را شکافت            صبح شد و نـور خـداونـد تافت

کـبـکـبـۀ مـوکـب سـلطان رسید            مـنـتظـران نـیـمـۀ شعـبان رسید


دسـت خـدا، هـیـمنـۀ ذوالـفـقـار            باز شد از غـیب جهـان آشکـار

ای ز وجــود تـو، وجـود هـمـه            رشحـه‌ای از بـود تو، بـودِ همه

هستی عالم همه از هست توست            خیر دو عالم همه در دست توست

بودِ هـمه از تو و بودِ تو لطـف            غـیبتت از ما و وجودِ تو لطف

واسـطـۀ فـیـض خـدایـی تـویـی            در دو جهان علّت غـایی تـویی

خلـق خـدا را بـه خـدا رهـبـری            نــور دل و دیــدۀ پـیــغـمـبــری

ســیّــدی و قــافــلــه‌ســالار مــا            دسـت خـدایـی و، نـگـهـدار مـا

حجّت حق،قطب زمان، روح دین            نــور خـدا در ظـلـمـات زمـیـن

آیـت کــبــرای خــدای جــهــان            مـهـدی مـوعــود، امــام زمــان

ای زده بـر بـام فـلـک زآگـهـی            بـیــرق تـوحــیـد خـلـیـل‌الـلـهـی

پـرده‌نـشـین و همه جا نـاظـری            غـایبی و در همه جا حـاضری

خیز و ز رخساره بر افکن نقاب            ای خـجـل از سـایـۀ تـو آفـتـاب

پـرده بـرانـداز که بـی روی تو            روز همه شد چو شب مـوی تو

مـا هــمـه دلــدادۀ روی تــوأیـم            خـاک‌ نـشـیـن سـر کـوی تـوأیـم

طبع «ریاضی» که غزل‌خوان توست            خـاک بَـرِ رفعـت ایـوان توست

: امتیاز

مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا شکوهی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

اگرچه غـايبى، امّا حضورِ تو پيداست            چه غيبتى‌ست؟ كه عطرِ عبور تو پيداست

مقام گلشنِ اشراق، نافـه‌خيز از توست            بلى! شفاعت انسان به رستخيز از توست


تو كيستى كه قـيامت، قيامتِ كـبرا‌ست            تو كيستى كه قـيامت ز قامتت پيداست

تو كيستى كه «يدالله» در تنت جارى‌ست            زبان قاطع شمشير عدل تو كارى‌ ست

نگـاه مـنتـظـرانت هـنوز مـانده به راه            سپـيد شد ز فـراق تو سنگ‌فـرشِ پگاه

خدا به دست تو داده‌ست عدل عالم را            سـپـرده نـيـز به دسـتت حـساب آدم را

ز هرچه هست به گيتى، سرآمدت خوانند            تـويـى كه قـائـم آل محـمـدت خـوانـنـد

ولادتت نه فـقـط آبـرو به شـعـبـان داد            كه در ضميـر تمامى مردگان جان داد

اَلا سـتارۀ مـوعـودِ گـرم و عالـمتـاب!            به دشت تيـرۀ هـستى چو آفـتاب بتـاب

بتـاب و ظلـمت ظلـم زمـانه را بـردار            ز گـرده‌‌هاى بـشـر تـازيـانه را بـردار

: امتیاز

مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : نعیمه امامی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

امـشب دلـم هـوای تـو دارد هـوای تو            با اشک و ندبه پُر زده تا سامـرای تو

قَـلْـبِـی لَـكُـمْ مُـسَلِّـمٌ وَ رَأْيِـی لَـكُـمْ تَـبَـعٌ            لبـریـزم از محبت و مهـر و ولای تو


چـشـم‌انـتـظـار آمـدنت مـادری غریب            تا در طـواف کعـبه بپـیـچـد صدای تو

دستی برآر و ذکر فرج را خودت بخوان            چون مستجاب می‌شود امشب دعای تو

اَشکو الِیکَ غربتی؛ آقای من کجاست؟            کی می‌دهـد نـدای فـرج را خـدای تو؟

این چـشـم‌ها لـیـاقـت دیـدارتان نداشت            دردا...! نبـوده چـشـم دلـم مبـتـلای تو

دلگـیـری از سـیاهی پـرونده‌ام، قـبول            شـرمـنـده آمدم که بـیـافـتـم به پـای تو

ما را به حق ساقی عطشان قـبول کن            یـابن الـحـسـن تـمام وجـودم فـدای تـو

با روضه‌هـای فـاطـمـیـه قـد کـشـیده‌ام            در آرزوی این کـه بـمـیـرم بـرای تـو

ای زائر حسین! بگو خیمه‌ات کجاست؟            تا کی بود سکـوت بیـابـان سـرای تو؟

ای‌کاش! دل، اسـیر هـوا و هوس نبود            تـا مـی‌شـدیـم هـم‌سـفـر کــربــلای تـو

در این غروب نیمۀ شعبان شه غریب            هـیأت به پاست گوشۀ قـلـبِ گـدای تو

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

نیمۀ شعبان که می‌آید پُر از جان می‌شوم           شوق باعث می‌شود مانندِ باران می‌شوم
مانده‌ام شادی کنم یا ناله از هجران کـنم           بینِ این خوف و رجا بدجور حیران می‌شوم


دردمـنـدم دردمـنـدم دردمـنـدم دردمـنـد           با نگـاهِ مـهـدیِ موعـود درمان می‌شوم

در شـبِ مـیـلادِ مـنـجـیِ تـمـامِ کـائـنات           مـات و مبهـوتِ کلامُ الله قـرآن می‌شوم
کاش می‌شد سامرا باشم به دور از حاشیه           دور از شهرِ تولّد پُر ز هجران می‌شوم
جـشـن می‌گـیـرم به امیّـدِ نـگـاهِ فـاطمه
گاه می‌سـوزم در این اثـنـا ز آهِ فاطـمه
می‌روم ساکن شوم در محضرِ یک دلبری           می‌روم تبریک گویم بر امامِ عـسکری
از افق سر زد جمالِ فاطمی طلعت ز مهر           دلبری دارم پُر از الطاف و ذوقِ مادری
آخـرین حجّـت شده هـمـنامِ خـتـم الانبیا           در وجودش هست آثاری پُر از پیغمبری
ارثِ این آقاست قطعاً ذوالفـقارِ مرتضا           جلوه‌گر خواهد شد این سرور تماماً حیدری
حـامی مستـضعـفـان و عـزّتِ اهلِ وفـا           هر ز پا افـتاده‌ای را می‌کـند او یـاوری
جشن می‌گـیرم به امـیّد ظهـورِ حضرتش
تکیه کردم بر نگاه و بر وفا و غیرتش
زادۀ نرگـس جهـانی را گـلستان می‌کند           غنچۀ لب‌های دنیا را چه خندان می‌کند
با طلوعِ نورِ رویش ظلمت از عالم پرید           خالِ مشگین‌اش دو دنیا را چه چراغان می‌کند
گفـتنِ ذکرش ثواب است و یقـیناً نامِ او           قـلب‌های خـسته را لبـریزِ ایمان می‌کند
آمده فـرزندِ حـیدر آن کسی که با دمش           سفره‌های خالیِ هر شیعه پُر نان می‌کند
آخرش با یکِ طلـوعِ ناگهـانی جمعه‌ای           عالمی را غرق شادی و ثنا خوان می‌کند
با ظهورش زندگی را هدیه می‌بخشد به ما
می‌رود بعد از مدینه خسته جان تا کربلا
دردهـا را بـاز درمـان می‌دهـد بی‌ادّعـا           کارها را خـوب سامـان می‌دهد بی‌ادّعا
می‌رسد تندیسِ اخلاص و رهایی می‌دهد           تک تکِ افراد را جان می دهد بی‌ادّعا
می‌رسد یک روز با حال و هوای حیدری           حسّ و حالی را دو چندان می‌دهد بی‌ادّعا
کـیـنـه‌هـا را مـی‌زدایـد از دلِ اهـلِ ولا           لطفِ بی‌حـدّ و فـراوان می‌دهـد بی‌ادّعا
می‌کند احـیا همه دل مردگان را با نگاه           در حـقیـقت با نگه جان می‌دهد بی‌ادّعا
می‌رسد یک روز با الطافِ خاصِ داوری
می‌کـند دل‌های مـردم سـراسـر مـادری

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

نیمۀ شعبان که می‌آید پُر از جان می‌شوم           شوق باعث می‌شود مانندِ باران می‌شود
مانده‌ام شادی کنم یا ناله از هجران کشم           بینِ این خوف و رجا بدجور حیران می‌شوم

جشن می‌گیرم به امیّدی ظهورِ حضرتش           تکیه کردم بر نگاه و بر وفا و غیرتش

مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

عـیـدمـان آغـاز شد، آمـد بـهـارِ واقـعی           دل به آرامش رسید از این قرارِ واقعی
ماه رؤیت شد در آغوش امام عسکری           دل شد امشب صاحبِ دلدار و یارِ واقعی


پر شد از عطـر گل نرگـس تمام سامرا           تـا بـه دنــیـا آمـد آن امــیـدوارِ واقـعـی
نا امید از من نشد، بخشید و با لبخند گفت           می‌شـود یـکـروز آخـر افـتـخـارِ واقعی
حیفِ قلبم را که بسپارم به دست این و آن           شـد أبـاصـالـح بـرای من نـگـارِ واقعی
نیمۀشعبان رسید و وای بر من! برنگشت           اسم و رسمم باز هم شد شرمسارِ واقعی
جشن میـلادش کنار کعبه می‌شد دیدنی           انـتـظـارم بـود اگر یک انتـظـارِ واقعی
تـوبـه‌هـایم با دعـای عـهـد بـالا می‌رود           می‌دهم جان پایِ این قول و قرارِ واقعی
عــاقـبـت مـی‌آیـد و والـلّـهْ دارد لــذتـی           در کنارش زندگی در روزگارِ واقعی!

: امتیاز

مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

می‌نشینم گوشه‌ای و آهِ حسرت می‌کشم           گوشه‌چشمی از تو را عمریست منّت می‌کشم

از ازل «قالوا بلی» گـفتم برای دیدنت           سال‌ها بر دوش خود بارِ امانت می‌کشم


مهزیارت بی‌تو شد آواره! امّا بی‌تو من           این نفس‌هایِ کذایی را چه راحت می‌کشم!

خوشبحالِ عاشقی که گفت با عجز و نیاز           ناز چشمان تو را محض عبادت می‌کشم

عهد بستم با تو امّا نفْس عهدم را شکست           اینچنین در وادیِ عصیان اسارت می‌کشم

تا که آقا سر به زانوی تو روزی جان دهم           روز و شب بر لوح دل نقشِ شهادت می‌کشم

در خـیالاتـم تجـسّم می‌کـنم رویِ تو را           رنجِ بسیاری از این طرزِ زیارت می‌کشم

باز هم یکسالِ دیگر باعثِ زحمت شدم           نیمۀ شعـبان که می‌آید خجالت می‌کشم!

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : اسماعیل تقوایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : قطعه

عالم سراپا نور شد، شمس و قمر مستور شد           تابید انـوار خدا، بر سامرا و بر زمین
اندر سرای عسکری، آمد زنسل حیدری           مولود زیبا منظری، براو هزاران آفرین


میلاد آن جان جهان، باشد بهار عاشفان           گنجینه خلقت شده، تکمیل با دُرّی ثمین
بالا چراغانی شده، هنگام مهمانی شده           آمد به عرش کبریا، قنداقه آن مه جبین
عطر بهشتی حس شود، از دامن نرگس شود           فـرهادها را آمده، شیرین مثال انگـبین
از بهر این عالی نسب، افلاکیان غرق طرب           بهـر خـداونـد جـهـان، آمد ولی آخرین
ماه درخشان آمده، سلطان خوبان آمده           آمد سرور بیکران، اندر قلوب مؤمنین
باشد فرعون زمان، اندر پی آن جانِ جان           غائب شد از هر دیده ای، آن مقتدای اهل دین
موعـود قـرآنی بود، اوج مسلمانی بود           در ظلمت ظلم جهان، شمس الضحی، حبل المتین
میلاد او روز خدا، شادان به جنّت مصطفی           برشیعیان مرتضی، زیباترین، زیباترین
او ماه نـاپـیدا بود، روشنگـر دل‌ها بود           با یوسف زهرا شود، فردای عالم بهترین
پیـوسته بر لبهـای ما، این معـزالاولـیا           بنما ظهور ای مقتدا، آقا، مذل الظالمین

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : ناشناس نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

سرمای دی گذشته، بهاران رسیده است            شبهای سخت هجر به پایان رسیده است
تـاریخ انـقـضـای مکـاتـب فـرا رسـیـد            دوران حـاکـمـیّت قـرآن رسـیـده است


درهای آسمان به دو عـالـم گشوده شد            وقت نـزول سـورۀ باران رسیده است

« أمًّ یُـجـیب» اهـل دعـا کـارگـر شده            هر درد بی‌دوا پی درمان رسیده است
شادی کـنـید نیـمـۀ شـعـبـان رسـیـده و            روز به غم نشستن شیطان رسیده است
آمــد خــلاصــۀ هـمـۀ انــبــیــاء قــبـل            موسی، خلیل، نوح، سلیمان رسیده است
منجی قـدم گـذاشته بر خاک این زمین            احیـاگـر معـارف ایـمـان رسیـده است
مـژده، امـید آخـر مستـضـعـفـان رسید            مشکل‌گـشای عـالم امکان رسیده است
با شـوکـت مـحـمـد و با هـیـبت عـلـی            آئـیــنـۀ تـجـلـیّ یــزدان رسـیـده اسـت
بـین قـلـوب غـم‌زده دیـدم سـرور بـود            گویی مراد قـلب پـریشان رسیده است
شادی به خانۀ فـقرا سر زده است باز            در سفره‌های خالی شان نان رسیده است
پای «جـواز نـوکـری» بچـه شیعـه‌ها            امضای لطف صاحب دوران رسیده است

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

در صحـن طبعم واژه‌ها هم بی‌قرارند            انگـار حسّ و حال شعـری تازه دارند
وقتی که حرف از مُنتَظَر شد بغض کردند            گفتند یک عمر است که چشم انتظارند


بارانی از مضمون چکید از چشمِ خودکار            تـا ابــرهـای کـاغـذی قــدری بـبـارنـد
دیـدم کـمال هـم‌نـشـیـنـی هم اثـر کـرد            کاغـذ؛ قـلم؛ واژه؛ به حال من دچارند
تسبـیحی از جنس هِجاها ساخـتم چون            دیـدم تـمـام حـرف‌ها لـحـظـه شـمارند
پـس بی‌درنـگ از دلـبرِ دلخـواه گـفـتم
یک یا عـلـی هم بـعـدِ بـسـم الله گـفـتـم
سُستم ولی از عشق، محکـم می‌نویسم            از عرش می‌گویند و من هم می‌نویسم
در آیـنـه‌بـنـدان صـیـقـل خـوردۀ شعـر            با چـشمِ طبـعـم هر چه دیـدم می‌نویسم
قـنداقـه‌ای در دستِ نوری می‌درخشید            پس دارم از خـورشـید عـالم می‌نویسم
از قـطـره ‌اشکِ شـوقِ بابـایی خـدایی            از خـنـده‌هـای آب زمــزم مـی‌نـویـسـم
آنـقـدر مـحـوم که قـلـم از دسـتـم افـتاد            پس بـیـشتر می‌بـیـنـم و کم می‌نـویـسم
از روی دستِ شـاعـرِ مـطـلـق نوشـتم            گـفـتـند جـاءالعـشق، جـاء‌الحـق نوشتم
آمـد کـسـی کـه بـا هـمـه تـوفـیـر دارد
او که نگـاهـش لـطفِ عـالـم‌گـیر دارد
آمـــد طــبــیــب حــاذق دردِ جــدایــی            هـر چـند که دردِ غـمـش واگـیـر دارد
گـفـتـند «اَشِدّاءُ‌عَـلیَ‌الْکُـفّـار» هر چند            در دست او شـمـشیـر هم تـدبیـر دارد
مانند جـدش چـشم او حُر آفـرین است            از بـس نـگــاه نــافــذش تـاثــیـر دارد
با اینکه او در مهـربانی بی‌نظیر است            امـا بــرای دشـمـنـش شـمـشــیـر دارد
آمد کسی که در زمستان هم بهار است

او وارث اصلـی تـیـغ ذوالـفـقـار است
بـاید که ما هم در سپـاهـش یـار باشیم            اما نه اینـکه روی دوشـش بـار باشـیم
باید بصیرت داشت و از حق سخن گفت            صـفـین اگر تـکـرار شد عـمـّار باشیم
بـاید که پـای عـشـق، تـا آخـر بـمـانـیم            یـا پـای دارش مــیــثـم تـمّــار بـاشـیـم
وقـتی که آمد گـفـت وقت انتـقـام است            باید خـروشِ غـیـرت مـخـتـار بـاشـیـم
بــایـد بــرای یـا لَـثـارات الـحـسـیـنـش            از بغضِ خونخواهی حق سرشار باشیم
بـاید فـدک را از سـقـیـفه پس بگـیـریم
حـق عـلـی را از خـلیـفـه پس بگـیریم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

باز دل، چـلّه‌نـشـین حـرمِ راز شده‌ست           مرغ شب، با نفس صبح هم‌آواز شده‌ست
باز با دست سحر، پنجره‌ها باز شده‌ست           باز فصلِ سفـرِ چـلچـله آغـاز شده‌ست


با نـسیـمی که به دل‌جـویـی من می‌آیـد
باز عـطر گـل نـرگـس ز چـمن می‌آید

این گـل لالـه، که زیـبـایی بی‌حـدّ دارد           در چـمـن تـازگی و لطـف مجـدّد دارد
نکـهـت فـاطـمـه و عـطر محـمّـد دارد           آفـریـنش به لبـش، ذکر خوش‌آمد دارد

این گل سرخ، که از گلبن توحید شکفت
هر که دیدش، «زَهَقَ الباطِلُ و جاءَ الحَق» گفت

جلوۀ « وَالقمر» و آیت « وَالعصر» آمد           رحـمت واسـعۀ بی‌حد و بی‌حـصر آمد
فـتح نزدیک شد و، زمـزمۀ نـصر آمد           کـارفـرمای دو عـالـم، ولیِ‌ عـصر آمد

گرچه در خوشدلی فاطمه، تردیدی نیست
زادروز پسرش هست، ولی عیدی نیست

چه بگویم که مرا عقدۀ عالم به گلوست           داستان من وغم، خاطرۀ سنگ و سبوست
کی شود پرده به یک سو رود از چهرۀ دوست           »آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست«

عید روزی‌ست، که بارد به جهان ابرِ کَرم
مـصلح کـل بـزند تکـیه به دیـوارِ حرم

عید روزی‌ست، که آفاق گلِ نور شود           از جهـان، سـایۀ بیـدادگـران دور شود
روز نابودی تزویر و زر و زور شود           یعنی از پرتو موسی، همه جا طور شود

عـید روزی‌ست، که آفـاق منـوّر گردد
باغ سـرسـبـز شود، باز ورق برگـردد

عید روزی‌ست، که دل‌ها شود از غصه جدا           روز آغـاز ثـمـربـخـشـی خـون شـهـدا
برسد پـرتـو روشـنگـر مصبـاح هـدی           تکـیه بر کعـبه زنـد منـتـقـم خـون خـدا

بشنود گوش فلک، صوت خوش تکبیرش
دولت عـدل شـود، دولـت عـالـم‌گـیرش

عید روزی‌ست، که با عشق، هماهنگ شود           عرصه بر تهمت و تزویر و ریا تنگ شود
نرم، چون آب، دلِ سخت‌تر از سنگ شود           باغ سرسبز و نشاط‌ آور و گل‌رنگ شود

عید روزی‌ست، که ایمان و امان تازه شود
یک چمن لالۀ پرپر شده، شیرازه شود

ای که جبریل امین، پیک پیام‌آور توست           ای که عیسای نبی، روز فرج، یاور توست
سرمۀ چشم ملائک، همه خاک در توست           چشم بر راه ظهورت به خدا، مادر توست

تو بـیا! تا غـم عـالم، هـمه از دل برود
کشتی از دامن توفان، سوی ساحل برود

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : سیدرضا مؤید نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترجیع بند

بهـار آمـد و عـطری به هر دیار زدند           به جای‌جای زمین نقشی از بهار زدند

فـرا رسـیـدن نوروز و موکـب گـل را           به نـغـمه جـارچـیـان بـهـار جـار زدند


به هر کجای در آید نسیم، عطـرافشان           مگر که بر نَفَسش بوی زُلف یار زدند

به روی جامۀ سبزی که بر تنش کردند           هـزار بـرگ به پـیـراهـن چـنـار زدنـد

هـزارها عَـلَـم سـرخ و زرد و آبیِ گل           به این نویـد به گلزار و کوهسار زدند

شکوه موکب میلاد حضرت مهدی‌ست           که بر زمین و زمان این همه نگار زدند

رسـیـد مـهـدی مـوعـود کـز ولادت او           به فـرق عشق و وفا تاج افـتخار زدند

عصارۀ همه گل‌های احمدی مهدی‌ست
گُـلِ همـیشه بهـار محـمـدی مهـدی‌ست

طـلایــه‌دار سـحــرگــاه نــور مـی‌آیــد           امـيـر قــافـلـۀ شـوق و شــور مـی‌آیــد

گـشـوده پـنجرۀ نـور بر زمین و زمان           امــام نــور کـه در سـال نــور مـی‌آیـد

امـام يـازدهـم را به شـادی و تـبـريک           مَلَک ز هر طـرفی در حـضور می‌آید

به مـنـزل دل ویـران مـا بُـوَد نـزدیک           طــنـیـن قــافــلـه کـز راه دور مـی‌آیــد

ز شــوق تــابــش ایـن آفــتــاب آزادی           ز ذرّه ذرّه ســـرود ســــرور مــی‌آیــد

پس از سه روز سفر در عوالم ملکوت           ز مــيـهــمـانـی ربِّ غــفــور مــی‌آیــد

ز غــیـب یـافـتـه اَلـواح مـهــدویّـت را           کَـلـیـم عـالَـم رَجَـعـت ز طـور مـی‌آیـد

بود کريم و همين بس کرامتش که مدام           از او عـنايت و از مـا قـصـور می‌آیـد

عصارۀ همه گل‌های احمدی مهدی‌ست
گُـلِ همـیشه بهـار محـمـدی مهـدی‌ست

نظام‌بخش جهان و جهانِ جان مهدی‌ست           امام منتقـم و صاحب‌الزمان مهدی‌ست

کسی که عـدل عـلی را به معنی اعلی           برای نوع بـشر آرَد ارمغان مهدی‌ست

کسی که با کـلماتـش به ظاهر و باطن           کتاب حُسن خدا راست ترجمان مهدی‌ست

کسی که رجعت والای صالحان زمین           برای یاری او می‌شود عیان مهدی‌ست

کـسی که فـیض نگـاه ولایـتـش امروز           نگاهدار زمین است و آسمان مهدی‌ست

وجود او همه لطف است و غیبتش همه لطف           کمال لطف خـدا بر جهانیان مهدی‌ست

کـسـی کـه زمـزمـۀ عـاشـقـانـه‌اش آرد           نزول بارش رحمت به انس و جان مهدی‌ست

عصارۀ همه گل‌های احمدی مهدی‌ست
گُـلِ همـیشه بهـار محـمـدی مهـدی‌ست

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : فاطمه زاهد مقدم نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بـهــارِ آمـدنـت مـی‌بـرد زمــسـتـان را           بیا که تـازه کنم با تو هر نفس جان را

به بـرف بی‌رمـق روی کـوه‌ها برسان           سـلام گـرم و خـوش آفـتـاب تـابـان را


شبـیه شاخۀ گل کرده روی دست بهار           پُر از امید کن آغـوش این درخـتان را

بـرای چـشـمـۀ خـشکـیـدۀ نـگـاهـم بـاز           بخـوان شـبیه گـذشته دعـای بـاران را

به شـوق آمـدن روزهای خـوب هـنوز           نشـسـته‌ام به تمـاشـا غـروب ایـوان را

کجاست گـمشدۀ من در این هـیاهـو؛ آه           سـکـوت می‌کـنم انـدوه هر خـیابـان را

چـقـدر بی‌تو از این راه‌ها گـذر کردیم           چقدر بی‌تو همه نیمه‌های شعـبان را...

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : نغمه مستشار نظامی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل مثنوی

شعری به رسم هدیه، سلامی به رسم یاد           روز تــولـد تـو سـپـردم بـه دسـت بــاد

ای باد! راه خـانۀ مـوعـودمـان کجاست           ای رودهای گمشده! مقصودمان کجاست


ای کاش باد بود و غـزل بود و جاده‌ها           مـی‌آمــدیـم سـوی تـو مـا پــا پـیــاده‌هـا

می‌آمدیم و عرض ادب، عرض احترام           تـبـریک عـیـد و گـفـتـن لبـیـک یا امـام

روز تـولـد تو زمـین مـهـربـان‌تر است           خورشید شاد‌تر شده گویا جوان‌تر است

کوچه به کوچه زمزمۀ طاق نصرت است           عید است و جمکران تو امشب قیامت است

دورم ولی تو مرحمتت دیر و دور نیست           بودن فقط منوط به شرط حضور نیست

مادربزرگ گفت که او، حَیّ و حاضر است           بر حال ما همیشه نگهبان و ناظر است

دستش گره‌گشاست، نگاهش گره‌گشاست           یک خنده روی صورت ماهش گره‌گشاست

ای دل چرا شکسته و ساکت نشـسته‌ای           چیزی بگو که ندبه و آهش گره‌گشاست

شعبان کرامت است و شفاعت علی‌الخصوص           مـاه تـمـام نـیـمـۀ مـاهـش گـره‌گـشاست

شب پشت شب گره به گلوی غزل زده           حلقه به حلقه زلف سیاهش گره‌گشاست

حلـقه به حلـقه در زده تبـریک گـفـته‌ام           نـام تو را در این شب تـاریک گـفـته‌ام

نام تو روشنایی صبح است و راز عشق           خواندم پس از اذان طلوعت نماز عشق

روز تــولــد اسـت و ســلام و ارادتــی           دادم بـه دسـت بـاد بـه شــوق زیـارتـی

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : سیداکبر میرجعفری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

امشب شب شب‌های درخشان جهان است           امشب شب گل، یا شب دل، یا شب جان است

آن نورتر از نورتر از نور رسیده‌ست           نوری که به رگ‌های جهان در جریان است


آن تازه‌تر از تازه که در باغ دمیده‌ست           گل‌چهره و گل‌جامه و گل‌بوی‌دهان است

دل می‌زند اینبار، خبر چیست؟ مگر چیست؟           دل می‌زند و این ضربان، نبض زمان است

تا صبـح، دمـادم پـر و آواز و فـرشتـه           در باد از آن دشت به این دشت، وزان است

امشب شب میلاد، شب نور، شب سور           امشب شب شب‌های درخشان جهان است

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثمن

بال و پر را باز کن، بر هم بزن تا سامرا           می‌برد مرغ دلت را یک سخن تا سامرا
خستگی، دلواپسی معنا ندارد خنده کن           پس بیا همراه شو ای جان من تا سامرا


رخصت از زهرا بگیر و وارد این خانه شو           بلکه مهمانت کند لطف حسن تا سامرا

خـانۀ دوّم حـسن بـابِ کـرامت می‌شود
با ظهورِ یارِ دل، اتـمامِ حجّت می‌شود

باز شد چشمانِ مست صاحبم بر روزگار           آمـده تـابی دهـد بر سیـنـه‌هایِ بی‌قـرار
آخرین حجّت ز نسلِ مصطفی و حیدر است           می‌چکد جود و کرم از چشمِ او چون آبشار
روزگاری فـتح خـیبر می‌کند مثلِ علی           بر سرش دستارِ احمد، در کفِ او ذوالفقار

آخـریـن آئـیـنـۀ پُـر نـورِ مـعـبـود آمـده
مژده ای چشم انتظاران چونکه موعود آمده

با قدومش عالمی را پُر هیاهو کرده است           هر دلِ بشکسته‌ای را بندِ گیسو کرده است
قبله را تغییر داده این چه سرّ اعظم است           کعبه را انگار مابینِ دو ابرو کرده است
تا قـدم رنجه کند بر خاکِ گـرمِ سامـرا           بال‌هایِ جبرئیل این مُلک جارو کرده است

مژده ای یاران که تندیسِ سعادت می‌رسد
واژۀ بی‌عیب و نقصی بر عدالت می‌رسد

از گل نرگـس نشو غافـل که آقایی کند           می‌رسد روزی که بر نُه طاق مولایی کند
از گل نرگس نشو غافل، کمی هم بو بکش           آمده هر عاشقی را مست و شیدایی کند
دستگـیری می‌کند آقاست بازم می‌خرد           آخرین گـل مطمـئـناً کار زهـرایی کـند

مژده ای یاران امامِ مهربان گل کرده است
ای بنازم صاحبِ عصر و زمان گل کرده است

نیـمۀ شعـبان تجلّیِ غـدیری دیگر است           روزِ بیعت روزِ میلادِ امیری دیگر است
دست را وا کن ببیند دست خالی آمدی           او کریم است و دل ما هم فقیری دیگر است
قلب هامان را خـدا از بهرِ مهـدی آفرید           بهر آقا قلبِ شیعه یک سریری دیگر است

مـطـمئـنم که خـدا اتـمامِ حجّـت می‌کـند
زادۀ نرگس به قلبِ ما حکومت می‌کند

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : رضا ترابی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : دوبیتی

از بام فـلک تا به زمین زین خـبر آمد            از دامن نرجس پسری چون قـمر آمد

بر سائل و بر عاشق و خدمتگر و مداح            صد شُکر که خورشید وصال دگر آمد


******************

بر منـتظران این خـبر خوش برسانـید            شهد و شکری بر لب عـشاق چـشانید

بر سـر در دیـوارِ حسـیـنـیه و مـسجـد            جانا همگی جای گـلاب گـل بـفـشـانید

******************

کامشب شب میـلاد بنی فاطـمۀ ماست            آن حضرت مهدی که شفیع همۀ ماست

جـان هـمــه عــالـم بـه فــدای قــدم او            لبیک به او هر دم و آن زمزمۀ ماست

******************

ای جان دل فـاطـمه ما را نظـری کن            از کـوچـۀ تـنـهـایی دلـهـا گـذری کـن

ما سوخـته دلان تـشنۀ دیـدار تو باشیم            کامشب شب عید است و تو لطف دگری کن

******************

ای نـور دل جان عـلی کی خـبر آری            تـا بـر سـر ایـن دیـدۀ مـا پـا بـگـذاری

یا حـضرت مهـدی خـبر از آمدنت ده            کی صوت الـهی بـرسد از لـب قـاری

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : علی اصغر انصاریان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

شب قدر است و شب بارش خیر و برکات            آمـده مـاه جـبـیـنی کـه بُـوَد جـلـوۀ ذات

آمده تا که شـود ساحـل کـشـتی نـجـات            به قـدم‌های پُـر از مـیـمـنت او صلوات


آمـد و بـر هـمـۀ خَـلـق سـرآمـد گـردید

پـسـر فــاطـمـه هـم‌نـام مـحـمـد گـردیـد

آمــده آنـکـه بُـــوَد آیــنــه روی نـــبــی            مثل او نیست درخـشنده به عالم نَـسَبی

خـانـدانـم هـمه قـربـان چـنـین اُمّ و اَبی            چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شبِ قدر که از عرش تنزّل می‌کرد

به روی دامنِ پاکـیزه زنی گـل می‌کرد

جلـوۀ رَبّ جلـیل آمده امشب به ظهـور            آمد و سامره شد با قـدمش وادی طـور

چشم شیطان صفتان کور شد از تابش نور            قُـل هُوَاللهُ اَحَـد؛ چشم بَد از رویش دور

حُسن او از همۀ نیک رُخان بُرده سَبَق

بر روی بازوی او نقش شده: جاءَ الحَق

اشکِ شوقِ پدری می‌چکد از چشم ترش            می‌زند بوسه به رخسارۀ همچون قمرش

صدقه می‌دهـد امـشب به گـدایانِ درش            کاشکـی جـانب ما نیـز بیُـفـتـد نـظـرش

بشنو ای سوخته بالی که به کُنجِ قـفسی

دستِ خالی نرود از درِ این خانه کسی

مهر مهدی‌ست که جاری بُوَد اندر رگ و پوست            دشمنش دشمن و با دوست او باشم دوست

(به جهان خُرّم از آنم که جهان خُرّم از اوست)            (آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست)

(هرکجا هست خدایا به سلامت دارش)

لایـقـم کـن که شـوم مـنـتـظـرِ دیـدارش

او بیاید همه جا امن و امـان خواهد شد            این جهـنّم‌کـده گـلـزار جـنان خواهد شد

او بـیاید هـمـۀ عِـلـم، بـیـان خواهـد شد            (نفس باد صبا مُشک فشان خواهد شد)

عـالـم پـیـر جـوان می‌شـود ان شـاء الله

حضرت نـور عیان می‌شود ان شاء الله

کوکب دُرّی و رَخشنده‌تر از هر ماه است            گرچه مهدی‌ست، ولی هادیِ هر گمراه است

به خـدا سـیـنه او مَـخـزنِ سِـرّ الله است            از پـریـشانیِ دلسـوخـتـگـان آگـاه است

در جهانی که پُر از قیل و پُر از قال بُوَد

انـتـظـارِ فـرجـش افـضـلِ اعـمـال بُـوَد

بارِ هجران به روی دوش کشیدن سخت است            گلی از باغچه وَصل نچیدن سخت است

پی محبوب دویدن، نرسیدن سخت است            همه را دیدن و روی تو ندیدن سخت است

در جـوانی ز غـمِ دوری تو پـیـر شدیم

دیده بر راه نشـستـیم و زمین‌گـیر شدیم

یک کـبوتر وسـطِ لانـه صدایش می‌زد            مـادرش پُـشتِ درِ خانه صدایش می‌زد

بـیـنِ آتـش پَـرِ پـروانه صـدایش می‌زد            از غـم و طعـنه بیگـانه صدایش می‌زد

صبر کن فاطمه! یک روز کسی می‌آید

(مـژده ای دل که مسیحا نفـسی می‌آید)

شب عید است ولی افضل اعمال؛ حسین            ذکر روز و شب تو در همه احوال؛ حسین

باز هم روضه بخوان؛ روضۀ گودال حسین            تنش از سُمّ سُـتوران شده پامال، حسین

بر دلش بود چو او، زخمِ عمیقی زینب

آه! برگـرد! به مضـطـرّ حـقـیقی زینب

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : اسماعیل شبرنگ نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

از کرانِ بی‌کران‌ها جلوۀ مطلق رسید            وارث شیر دلیر خـیبر و خـندق رسید

فاتح دل‌های عاشق صاحب بیرق رسید            شرح آیات خدا مصداق جاءالحق رسید


شـوره‌زار دیـدۀ مـا لایـق بـاران شـده

بیشتر یاد توأم چون نیمۀ شعبان شده!

گرمی خـورشید دل‌ها ماه مجلس آمده            تکـیه‌گـاه عـاشـق ناچـیـز مـفـلِس آمده

هر دل غمدیده‌ای را یار و مونس آمده            یاس زهرا بر سر دستان نرجس آمده

هرچه غم از عالم و آدم فراری می‌شود

نام او را می‌بـرم دنیا بهـاری می‌شود

می‌برد دل‌های ما را شور شـیدایی او            می‌دهد حاجات ما را لطف زهرایی او

بی‌نـیـازم از هـمه با رزق مـولایی او            زنده گـشتم با نفـس‌های مسیـحـایی او

یابن زهرا یابن طاها یابن یاسین آمده

دردهای شیعـیان را نـور تسکین آمده

تا تـبـسم می‌کـند احـساس پیدا می‌شود            در هوایش حسّ و حالی خاص پیدا می‌شود

از کلامش عطر ناب یاس پیدا می‌شود            در نگاهش غیرت عبّاس پیدا می‌شود

نور چـشمان عـلی بن ابی‌طالب تویی

ای امام منتظَر؛ حاضرترین غائب تویی

خاکـسارم با نگـاهت آسـمانی می‌شوم            هر سحر سفره نشین مهربانی می‌شوم

شب به شب مهمان بزم همزبانی می‌شوم            تو مرا می‌خوانی و من جمکرانی می‌شوم

مـایـۀ آزادی این نـالـۀ در حَـصـرِ من

دم به دم می‌خوانَمَت ای سورۀ والعصر من

بشنو از نی از غم دوری شکایت می‌کند            در غروب عاشقی گریه برایت می‌کند

می‌رسی و آه؛ آویـنی حکـایت می‌کند            جمعه‌ای فـتح نهایی را روایت می‌کند

می‌رسی و می‌شود ذکر لبانت بیشمار

لافـتی الّا عـلی لا سـیف الّا ذوالفـقـار

علّت سرمستی دل‌های ما جام علی‌ست            هر کسی چشم انتظار توست همگام علی‌ست

پرچم تو پرچم تشخیص اسلام علی‌ست            جشن میلاد تو روز بردن نام علی‌ست

یـادگـار کـربـلا از راه می‌آیـی عزیز

با تـمـام شـهـدا از راه می‌آیـی عـزیز

ذکر دنـیا ذکر عـقـبا یالثارات الحسین            نالـۀ عـشّاق زهـرا یالـثـارات الحـسین

کربلا می‌خوانَد این را یالثارات الحسین            می‌رسی با یا علی با یا لثارات الحسین

مرهـم زخـم فـراق سـیـنۀ ما می‌رسی

ای امــیـد آخـر آدیــنــۀ مـا مـی‌رسـی

خسته‌ام از ندبه‌های غمگسار جمعه‌ها            این دل غـمـدیـدۀ ما بی‌قرار جـمعـه‌ها

هرکه را دیدم شده لحظه شمار جمعه‌ها            پیر کرده عاشقـت را انتـظار جمعه‌ها

نالـه‌ام؛ حرفـم؛ سکـوتم یا اباصالح بیا

الـتـمـاس هـر قـنـوتـم یا اباصالـح بـیا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

حضرت عشق! قدم در دلِ دنیا زده است            گلِ نرگس ز عنایت به زمین پا زده است

آمــده حـجّـتِ آخــر کـه بـبــارد ز کـرم            قدمِ پاک خودش را رویِ دلها زده است


انـبــیـا مـنــتـظــرِ روزِ تــوّلــد بــودنــد            پـرده را یـار سرانجـام به بالا زده است

تا درخشید چنان مِهر فروزنده به خاک            پیرهن چاک زده دل به مصّلا زده است

پدرش دید، صدا زد که عجب خالقِ من            در رُخِ ماهِ پـسر جـلـوۀ طاهـا زده است

طیّب الله بر این دسـت و به این بازوها            قـدرتش را چقَـدَر غالبِ مولا زده است

انـتـهـا نـیـسـت بــرایِ دلِ دریــایــی او            با کَرَم «مهدیِ من» طعنه به دریا زده است

به همین زودی زود است که در غیبتِ خویش            همه بیـنند که دلدار به صحرا زده است

ای بمیرم که چه صبری به دلِ مهدیِ ماست            لحظه‌ها را همه بر غصّه و غمها زده است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل سکت در مصرع اول ایراد محتوایی در مصرع دوم حذف شد

آمـد آن مـنـتـقـمی کـه جـهـان آبـاد کـنـد            با قدومش قدمی بر دلِ زهـرا زده است

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : اسماعیل تقوایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

زمین چشم انتظار مقدمش تا آن نگار آید            زمان هم بیقراری می‌کند تا آن قرار آید
زمانه می‌دهد امشب نـوید اتفاقی خوش            به دنیا کـودکی در سامـره والاتـبـار آید


شکوفا می‌شود امشب گل نرگس به دامانش            به گلزار ولایت آخرین گل هم به بار آید
ز خاطرها رود زیبا رخ کنعانی یوسف            که دیگر یوسف زهرا به دنیا خوش عذار آید
میان عرش اعلا شور وغوغایی به پا گشته            قرار اینست قنداقه به عرش کردگار آید
ملائک بسته صف از بهر دیدار رخ ماهش            برایش حضرت جبریل آنجا پرده دار آید
ستاره ریزد از هفت آسمان در پیش پای او            مه وخورشید در پیش رخ او شرمسار آید
امام عسکری مسرور از میلاد فرزندش            دلش آرام بگـرفته که آخـر شهـریار آید
همه گـویـند با یک گـل بهـارانی نمی‌آید            الا ای اهل عالم با گل نرگـس بهـار آید
دلیل آخـرین حـق بر روی زمـین بـاشد            همو که گیرد اندر دست، تیغ ذوالفقار آید
همه فرعونیان عصر او دنبال او گردند            مهی که غایب از چشم ست درهر روزگار آید
چو آید نیمه شعبان شود دل غرق درشادی            بساط جشن بر پا در همه کوی وگذار آید
نوای العجل یا حجّت حق در فضا پیچد            که شاید یک خبر از آن شه یکّه سوار آید

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : حسنعلی بالایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

در راه خدا جز تو مرا راه‌بـری نیست            بی‌شمس جمال تو فروغ سحری نیست

گر ذره‌ای از مهر تو در سینۀ ما هست            از محـکـمه عـدل الـهی حـذری نیست


در عرش ملائک شب میلاد تو گـفـتند            مـثـل پـر قـنـداقـۀ او شـاه پـری نیـست

ذرّات جـهـان آیـۀ تـطـهــیـر شــنـیـدنـد            ذرّات جهان را ز ازل گوش کری نیست

در شکل بشر آمده‌ای روی زمین لیک            در حد تو و عترت پاکت بشری نیست

بر گرد تو جز مادرت ای شمع فروزان            از گـردش پـروانۀ عاشـق اثری نیست

بـا آدم از آئـیـن وفــا گـفــتـی و دیــدی            از خوی وفاداری سگ هم خبری نیست

جـز لعـل لب و زلف رها و خـم ابـرو            بر نیزۀ شعری که سرودند سری نیست

تــرویـج شـعـائـر بـه مُـد روز در آمـد            دیگر ز کمالات سرودن هـنری نیست

میـخانۀ مسـتانِ غـم عـشق شلوغ است            در کوچۀ نیکو صفتان رهگذری نیست

سـر می‌شکـنـند از غـم بـابـای یتـیـمان            از آه یتـیـمان به دل کس شرری نیست

بر عکس شنو روضۀ مادر که در این عصر            منکر زند آتش در دین را عمَری نیست

از کـردۀ خـود باز پـشـیـمان شده کوفه            اینـبار بیا کوفه علی خیره سری نیست

گـرگان گـرسـنه همه در جـلـد شـبانـند            در گـلۀ این مدعـیان شـیر نـری نیست

در نیـمه شعـبان همگی مست سروریم            افـسوس کـسی منتـطر منتَـظَری نیست

تا دامن صحـرا نـشـود مـأمن مجـنـون            از محشر رخـسارۀ لـیلی ثـمری نیست

تـا از کـمـرش بـشـکــنـد آئـیـن ریـا را            غیر از فـرج منجیِ عـالم تـبری نیست

بس کن (حسن) این شیوه منفی نگری را            تاریک شد افکار تو نور بصری نیست

بر هر که غـلط کرده تشر می‌زنی اما            انگار که اعمال خودت را تشری نیست

: امتیاز